سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسطوره ده سبط گمشده جمعه 86/12/3 ساعت 9:4 صبح

اسطوره ده سبط گمشده
مصاحبه با دکتر عبدالله شهبازی - قسمت چهارم

اسطوره ده سبط گمشده بنی‏اسرائیل‏
شما در کتاب زرسالاران علاوه بر هالوکاست درباره اسطوره‏های‏دیگری که یهودیان رواج داده‏اند نیز بحث کرده‏اید.

همینطور است،تجدیدنظر طلبان و پیروان مکتب تاریخ واقعی در غرب توجه‏شان تنها به‏یک اسطوره سازنده صهیونیسم معطوف است و آن اسطوره هالوکاست است.من در جلد اول‏کتاب زرسالاران بخش مفصلی را به تاریخ تکوین یهودیت و اندیشه سیاسی یهود اختصاص‏داده‏ام و در تحقیق خود به شش اسطوره تاریخی رسیده‏ام و معتقدم که مجموع این شش‏‏‏اسطوره است که اندیشه سیاسی صهیونیسم را می‏سازد.نشان داده‏ام که هر شش اسطوره فوق ازبیخ و بن جعلی است.بنابراین،جعلیاتی مثل هالوکاست در اندیشه سیاسی یهود ریشه تاریخی‏کهن دارد و فرهنگ و روانشناسی قومی خاصی را می‏سازد که روح و جوهر آن ادعای مظلومیت وآوارگی تاریخی است.

در بررسی تاریخ یهودیت به این نتیجه رسیدم که باید میان دو مفهوم بنی اسرائیل و یهودیت‏به طور جدّی تفاوت قائل شویم.این تفاوت در گذشته هم در فرهنگ اسلامی و هم در فرهنگ‏اروپایی وجود داشته است.در متون ما همیشه میان بنی اسرائیل و یهود تفاوت قائل شده‏اند و دردوران جدید ایرانیان واژه کلیمی را به کار می‏بردند که به معنی پیروان موسی کلیم الله علیه السلام است وشامل تمامی بنی اسرائیل می‏شود نه یک قبیله خاص آن.در اروپا هم تا اواخر قرن نوزدهم‏یهودیان با نام اسرائیلی یا عبرانی شناخته می‏شدند و حتی زمانی که در سال 1860 سازمان خودرا در پاریس تأسیس کردند نام آن را«آلیانس اسرائیلی»گذاشتند نه آلیانس یهود.ولی ازدهه‏های 1880 و 1890 میلادی خود یهودیان اروپا تعمدا شروع کردند به استفاده از واژه یهود.

برای همین است که هرتزل کتاب معروف خود را،که در سال 1895 نوشت،دولت یهود نامید نه‏دولت اسرائیل.

توجه کنیم که بنی اسرائیل به مجموع 12 سبط(فرزندان یعقوب)یا 12 قبیله‏ای اطلاق‏می‏شود که یک قوم واحد را می‏ساختند.این قبایل دوازده گانه عبارت بودند از:روبن،شمعون،لاوی،یهودا، یساکار،زبولون،دان، نفتالی،جاد، اشیر، یوسف و بنیامین.بعد از مرگ یوسف قبیله‏او میان دو پسرش تقسیم شد و دو قبیله مناسه و افرائیم به وجود آمد.مناسه و افرائیم‏قدرتمندترین و ثروتمندترین قبایل بنی اسرائیل بودند و به علت علاقه یعقوب به پسر محبوبش،یوسف،بهترین اراضی بنی اسرائیل را در تملک داشتند.قبیله یهودا پست‏ترین و نامرغوب‏ترین‏اراضی را در تملک داشت و به این دلیل برخی زبان شناسان نام«یهودا»را به معنی صاحب زمین‏پست و نامرغوب می‏دانند.در سال 928 پیش از میلاد قوم بنی اسرائیل به دو دولت تقسیم شدکه با هم اختلاف و تعارض داشتند:یکی دولت مستقر در اراضی شمالی بود که ده قبیله‏بنی اسرائیل به رهبری سبط افرائیم و خاندان یوسف تأسیس کردند و دیگری دولتی بود که‏به وسیله قبایل یهودا و بنیامین ایجاد شد و رهبری آن با سبط یهودا بود.از این پس تاریخ‏بنی اسرائیل را اختلاف و رقابت و جنگ میان این دو دولت،و به تعبیری میان دو خاندان یوسف و

یهودا،رقم می‏زند.دولت اسباط ده گانه شمالی دولت افرائیم خوانده می‏شد و پایتخت آن در شهرسامریه بود و دولت دو سبط جنوبی یهودیه نام داشت و پایتخت آن در بیت المقدس(اورشلیم) ‏‏بود.موجودیت دولت افرائیم یا سامریه 208 سال ادامه یافت.کشفیات باستان شناسی ثابت‏می‏کند که دولت افرائیم بسیار مهم‏تر از دولت یهودیه بود و به دلیل همسایگی با دولت آرامی‏دمشق و دولت‏های کنعانی(فنیقی)صور و صیدا موقعیت سیاسی و تجاری برجسته‏ای داشت‏ولی دولت یهود اهمیتی نداشت.کهن‏ترین کتیبه‏ای که به دست آمده و نام شاهی از بنی اسرائیل‏در آن درج شده،لوح استوانه‏ای شلمنصر سوم،پادشاه آشور،است.جالب است بدانیم که این‏قدیمی‏ترین کتیبه‏ای است که نام شاهی از عرب نیز در آن یافت شده است.این کتیبه نشان‏می‏دهد که دوازده حکمران دولت‏های شرق مدیترانه،به رهبری بن حدد(شاه آرامی دمشق)،

اتحادیه‏ای علیه امپراتوری توسعه طلب آشور ایجاد کرده بودند.یکی از آن‏ها اخاب اسرائیلی است‏و دیگری جندب عرب.در این کتیبه نامی از دولت و شاه یهود در میان نیست و این نشان می‏دهدکه در آن زمان دولت یهودیه اهمیتی نداشت.

با شروع توسعه طلبی امپراتوری آشور به سمت غرب،دولت یهود رویه‏ای خائنانه علیه دولت‏قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل و دولت آرامی دمشق در پیش گرفت،خود را به آشور نزدیک‏کرد و سرانجام آشور را به حمله به دولت‏های دمشق و افرائیم تحریک نمود.ابتدا،در سال 732پیش از میلاد،دمشق به تصرف آشوری‏ها درآمد و مردم آن به اسارت درآمدند و سپس،در سال‏720 پیش از میلاد،در زمان سلطنت سارگون دوّم در آشور،به حیات دولت افرائیم پایان داده‏شد.به این ترتیب،با توطئه سران قبیله یهودا،ده قبیله بنی اسرائیل سرنوشتی شوم یافتند.

بخشی از سکنه دولت افرائیم و شهر سامریه،که کتیبه‏های آشوری شمار آن‏ها را 27290 نفر ذکرکرده،به عنوان اسیر به بخش‏های شرقی دولت آشور انتقال داده شدند.من در جلد اوّل کتاب‏زرسالاران نشان داده‏ام که این رقم نمی‏تواند شامل تمامی اتباع دولت افرائیم باشد بلکه بخش‏بزرگ‏تری از آن‏ها به عنوان اسیر و برده در زیر یوغ و سلطه دولت یهود قرار گرفتند.بعدها هم درمتون عهد عتیق و هم در فقه تلمودی با مفاهیم«غلام عبرانی»و«کنیز عبرانیه»مواجه می‏شویم.

منظور همان اعضای سایر قبایل بنی اسرائیل است که به اسارت یهودیان درآمده‏اند.مثلا درجایی از عهد عتیق می‏خوانیم که در زمان محاصره بیت المقدس به وسیله بخت النصر،شاه یهودبرای جلب حمایت مردم شهر فرمانی صادر می‏کند و دستور آزادی غلامان و کنیزان عبرانی رامی‏دهد.یعنی تا این زمان هنوز گروهی از اعضای قبائل ده گانه شمالی بنی اسرائیل در مقام‏اسرای یهودیان جای داشتند.

این خلاصه ماجرای تهاجم آشور به سرزمین ده قبیله شمالی بنی اسرائیل است طبق مدارک‏معتبر تاریخی.ولی بعدها،و به نظر من در اواخر قرن دوّم میلادی،این ماجرا به کلی تحریف‏‏‏می‏شود و یهودیان با جعل تاریخ آن را به اسطوره«ده سبط گمشده بنی اسرائیل»تبدیل می‏کنند.

یعنی سرنوشت شوم و مظلومیت قبایل ده گانه بنی اسرائیل را،که یهودیان در ایجاد آن نقش‏اصلی داشتند،به سود خود مصادره می‏کنند و مدعی می‏شوند که در جریان حمله آشور تمامی ده‏قبیله شمالی به اعماق امپراتوری آشور انتقال داده شده و به این ترتیب گم شدند.بر این اساس،نوعی ایدئولوژی مسیحایی(هزاره گرا)شکل می‏گیرد.طبق این اسطوره در جریان حمله آشوراسباط ده گانه در جهان آواره شدند و در نقاطی ناشناخته سکنی گزیدند و پایان دوران طولانی‏آوارگی«اسباط ده گانه»و پدیدار شدن ایشان سرآغاز ظهور«مسیح»(از تبار داوود)و استقراردولت جهانی یهود است.

این اولین اسطوره‏ای است که اندیشه و فرهنگ سیاسی یهودیت جدید را شکل می‏دهد.درکتاب زرسالاران نشان داده‏ام که هم در دوران جنگ‏های صلیبی و هم در قرون شانزدهم وهفدهم میلادی از اسطوره اسباط گمشده بنی اسرائیل به عنوان یک انگیزه مذهبی قوی برای‏تحریک مردم مسیحی اروپا به جنگ با عثمانی و یا به تشدید تحریکات استعماری در قاره آمریکااستفاده سیاسی فراوان شد.یکی از معروف‏ترین نمونه‏ها،ماجرای ظهور دیوید روبنی در اوایل‏قرن شانزدهم است که هدف از آن تحریک احساسات دینی مردم ساده مسیحی و ایجاد یک‏جنگ صلیبی جدید علیه عثمانی بود.در زمانی که سلطان سلیمان خان عثمانی(سلیمان‏قانونی)تهاجم بزرگ خود را به غرب اروپا را آغاز کرده و قلمرو دولت عثمانی را به نزدیکی شهروین رسانیده بود،یک یهودی به نام دیوید روبنی وارد بندر ونیز می‏شود و ادعا می‏کند فرمانده‏کل ارتش قبایل گمشده بنی اسرائیل است که در منطقه خیبر عربستان حکومت می‏کنند و این‏دولت تاکنون ناشناخته بوده است!سران یهودیان و نیز میهماندار و مبلغ این سفیر نظامی‏می‏شوند و او را نزد پاپ کلمنت هفتم می‏برند.جالب اینجاست که پاپ هم ادعای دیوید روبنی رامی‏پذیرد و با او پیمانی امضا می‏کند دال بر اتحاد جهان مسیحیت با دولت بنی اسرائیل علیه‏مسلمانان.

این کلمنت هفتم از خانواده زرسالار و صراف مدیچی فلورانس است و پاپ بدنام ودسیسه‏گری است.خلاصه،روبنی حدود یک سال با شکوه تمام در دربار پاپ مقیم می‏شود و به‏کمک اعضای خانواده یهودی آبرابانل به شهرهای ایتالیا سفر می‏کند و غوغا و شور دینی عجیبی‏ایجاد می‏کند زیرا طبق اعتقادات دینی یهودیان و مسیحیان پیدا شدن اسباط گمشده‏بنی اسرائیل مقدمه ظهور مسیح است.این ماجرا به شکلی کاملا روشن یک سناریوی اطلاعاتی‏است که با همدستی زرسالاران یهودی و پاپ و دربارهای پرتغال و اتریش طراحی و اجرا شد ولی‏در تاریخنگاری رسمی غرب و در تاریخنگاری یهود تمایل دارند که آن را یک ماجرای مرموز و‏‏غیر قابل توضیح جلوه دهند.

در قرن هفدهم هم این استفاده سیاسی از اسطوره اسباط گمشده بنی اسرائیل ادامه می‏یابد.

در این زمان بخش مهمی از فعالیت چاپخانه‏های بندر آمستردام،که به مرکز یهودیان جهان‏تبدیل شده و نقشی مشابه نیویورک امروز داشت،به اشاعه آرمان ظهور قریب الوقوع مسیح وافسانه ده سبط گمشده بنی اسرائیل اختصاص داشت.مثلا،اسحاق لاپیرر،متفکر سیاسی‏یهودی الاصل فرانسه که یکی از مروجین اولیه صهیونیسم در اروپای قرن هفدهم بود،چنین‏تبلیغ می‏کرد که باید به جستجوی«اسباط گمشده»پرداخت و قوم بنی اسرائیل را گرد آورد.سپس،باید مسیحیان و یهودیان متحد شوند و به کمک پادشاه فرانسه سرزمین«صهیون»راتسخیر کنند.احیاء دولت صهیون در فلسطین راه«پیروزی نهایی مسیحیان»را بر مسلمانان‏هموار خواهد کرد و امپراتوری جهانی پدید خواهد ساخت که مرکز آن در اورشلیم است.

در قرن هفدهم،اسطوره اسباط گمشده و مسیحاگرایی یهودی از زمان انقلاب پوریتانی وپیدایش فرقه‏های دینی جدید در انگلستان تأثیر بزرگی بر جای نهاد.در ترویج این موج یک‏اندیشمند یهودی ساکن آمستردام به نام مناسه بن اسرائیل تأثیر فراوان داشت و او بود که‏اسطوره اسباط گمشده بنی اسرائیل را به یک ابزار دینی قوی در جهت فعالیت کمپانی‏های‏ماوراء بحار هلندی-انگلیسی و ایجاد کلنی در آمریکای شمالی تبدیل کرد.مناسه در سال 1650رساله‏ای به لاتین در آمستردام منتشر کرد به نام امید اسرائیل؛اسباط ده گانه بنی اسرائیل درآمریکا.این رساله را مؤسس وال،از نویسندگان معروف عصر کرومول،به انگلیسی ترجمه کرد ودکتر جان دوری،دوست مناسه،آن را در لندن منتشر نمود.این رساله مهم و جنجالی مناسه به‏مسئله حضور«اسباط گمشده بنی اسرائیل»در«دنیای جدید»(قاره آمریکا)اختصاص دارد.دراین کتاب،گزارش‏های یک مارانوی پرتغالی به نام آنتونی مونتزینوس به چاپ رسیده که نام‏واقعی او هارون لوی است.مونتزینوس گویا در جریان گشت و گذار خود در آمریکای جنوبی درسال‏های 1641-1642،تصادفا در اکوادور به قبیله‏ای بر می‏خورد که مناسک دینی یهودیان رابه جای می‏آورند.او در کاوش بیشتر در می‏یابد که اینان اعضای قبایل روبن و لوی،از اسباط ده گانه«گمشده»،هستند.مونتزینوس در سال 1650،در جریان سفر برزیل،فوت کرد ولی سران‏یهودی آمستردام بر صحت گزارش او گواهی می‏دادند.مناسه این ماجرا را با نقل قول‏هایی از عهدعتیق درآمیخت که در آن پایان پراکندگی بنی اسرائیل سرآغاز اعاده سلطنت مسیح عنوان شده‏بود.طبق این نظریه،تا بقایای اسباط بنی اسرائیل یافت نمی‏شدند مسیح ظهور نمی‏کرد.کتاب‏مناسه به پرتغالی و زبان‏های دیگر نیز منتشر شد،در محافل فرهنگی اروپا انعکاس گسترده‏‏‏یافت و نویسندگان انگلیسی چون توماس توروگود و سر حمون لسترنج کتاب‏هایی درباره آن درلندن منتشر کردند.( یکی از آخرین نمونه‏ها در این زمینه کتاب«تدارک جنگ بزرگ»نوشته خانم گریس هال سل آمریکایی است درباره‏مسیحیان صهیونیست که حدود 70 میلیون پروتستان در آمریکا هستند و رونالد ریگان هم یکی از اعضاء آنها بوده است.این کتاب توسط خسرو اسدی به فارسی ترجمه و در سال 1377 منتشر شده است)هدف از این جعلیات و تبلیغات از یک طرف تحریک انگیزه‏های دینی مردم ساده مسیحی‏بود برای مهاجرت به قاره آمریکا و از طرف دیگر تشویق قدرتمندان و ثروتمندان غربی به‏مشارکت بیشتر در غارت قاره آمریکا.بر پایه همین موج بود که کمپانی‏هایی مستعمراتی مانندکمپانی پلیموت و کمپانی خلیج ماساچوست تأسیس شد و مستعمرات شرق آمریکایی شمالی‏موسوم به نیوانگلند پدید آمد.

 

اسطوره تبعید یهودیان به بابل‏

دومین اسطوره‏ای که اندیشه سیاسی یهودیت جدید را شکل می‏دهد اسطوره تبعید بابل‏است.ببینیم واقعیت تاریخی چه بود؟

حدود یک قرن و نیم بعد از انهدام دولت افرائیم،اتحادیه‏ای از ایرانیان و کلدانیان علیه آشورشکل گرفت و به حیات این امپراتوری پایان داد.به این ترتیب جغرافیای سیاسی منطقه شکل‏جدیدی یافت.در شرق منطقه اتحاد قدرتمند ایران و دولت کلدانی بابل(بین النهرین)قرارداشت و در غرب،مصر و بقایای دولت آشور و متحدین آن‏ها.ازدواج معروف بخت النصر،پادشاه‏بابل،با امتیس،دختر هووخشتر،پادشاه ماد،به همین دلیل بود.در این زمان،در ادامه همان‏پیوندی که از زمان انهدام دولت قبایل ده گانه بنی اسرائیل میان قبیله یهودا و امپراتوری آشورشکل گرفته بود،دولت کوچک یهود متحد مصر و آشوری‏ها به شمار می‏رفت و در زمان‏بخت‏النصر شاه یهود منصوب و دست‏نشانده فرعون مصر بود.به تدریج،اتحادیه ایران و بابل‏قدرت گرفت و مصر را شکست داد و از این پس دولت یهود به جای مصر خراجگزار دولت بابل شد.سه سال بعد،مجددا مصری‏ها اتحادیه‏ای علیه بابل و ایران تشکیل دادند و دولت‏های کوچک‏فلسطینی و کنعانی منطقه و دولت یهود را به این اتحاد وارد کردند.

در همین جا باید توضیح بدهم که فلسطینی‏های باستان هیچ ربطی به مردم کنونی فلسطین‏ندارند.این نام را یهودیان و استعمارگران انگلیسی در زمان جنگ جهانی اوّل بر روی مردم این‏منطقه گذاشتند تا به این ترتیب اسطوره‏های دینی را زنده کنند و تعارض منطقه را مانند دوران‏‏باستان تعارض میان بنی اسرائیل و فلسطینی‏ها جلوه دهند.در دوران عثمانی،منطقه کنونی‏فلسطین جزء استان سوریه به مرکزیت دمشق بود و کل منطقه سوریه خوانده می‏شد.بعد از تشکیل این اتحادیه به رهبری مصر،در سال 598 پیش از میلاد ارتش مشترک بابل وایران به منطقه شرق مدیترانه لشگر کشید و شاهان و رجال هودار مصر در دولت‏های فوق را به‏بابل انتقال داد و هواداران خود را از میان بزرگان بومی این دولت‏ها به قدرت رسانید.یکی از این‏تبعیدیان یهویاکین شاه جوان دولت یهود بود به همراه مادرش،به نام نحوشطا،که زن قدرتمندی‏بود.ورود بخت النصر به اورشلیم به آرامی و بدون خونریزی انجام شد و در عهد عتیق سخنی ازقتل و غارت و کشتار در میان نیست.بخت النصر خاندان سلطنتی یهود را بر کنار نکرد بلکه عموی‏شاه یهود،به نام صدقیا را به عنوان نایب السلطنه در اورشلیم منصوب کرد.این ماجرا دستمایه‏تبلیغات فراوان یهودیان شده که به اسطوره آوارگی و تبعید در بابل تبدیل گردیده است.امروزه،اکتشافات باستان شناسی و کشف آرشیوهای بابل باستان آشکار ساخته که این«تبعیدیان»،بر خلاف سده‏ها تبلیغات یهودیان، «اسیر» نبودند. یهویاکین،مادرش و بزرگان یهودی،به سان‏شاهان و بزرگان دولت‏های صور و غزه و اشقلون و اشدود،در بابل زندگی شاهانه داشتند.صدقیا،در اورشلیم،تنها نایب السلطنه به شمار می‏رفت و بخت النصر همچنان یهویاکین را به عنوان«شاه‏یهود»به رسمیت می‏شناخت و محترم می‏داشت.املاک پهناور یهویاکین و بزرگان و کاهنان‏یهودی در سرزمین یهود محفوظ بود و به وسیله کارگزاران‏شان اداره می‏شد.اشراف تبعیدی‏یهود در بابل بطور منظم و آشکار با اورشلیم رابطه داشتند و اوامر یهویاکین در دولت یهود مطاع‏بود.زندگی مجلل شاه یهود در بابل و در مقام شامخ او در دربار بخت النصر چنان است که برخی ازمحققین حتی معتقدند که او را به تبعید نبردند بلکه خودش برای گریز از بحران‏های‏سرزمین‏اش داوطلبانه در تحت حمایت پادشاه بابل می‏زیست.

مدتی بعد،مجددا مصر قدرت گرفت و سیاست تهاجمی علیه بابل و ایران را شروع کرد و بازدولت‏های کوچک سواحل شرقی مدیترانه با این سیاست همگام شدند.در نتیجه،در سال 587پیش از میلاد بار دیگر بخت النصر به سوی غرب لشگر کشید و در جریان جنگ با مصر درتابستان سال 586 پیش از میلاد اورشلیم را اشغال کرد.

توجه کنیم که در این لشگرکشی اولا دولت‏های ایران و بابل متحد بودند و در قشون‏بخت النصر،داماد پادشاه ماد،ایرانی‏ها حضور داشتند.در عهد عتیق به صراحت از«سواران‏پارسی»و«سرداران کلدانی»نام برده شده که در حمله به اورشلیم شرکت داشتند.ثانیا،لشگرکشی بخت النصر همزمان بود با شورش سکنه شهر اورشلیم علیه خاندان سلطنتی یهود و‏‏‏همین مردم بودند که،به تصریح عهد عتیق،فرستاده‏هایی نزد بخت النصر اعزام کردند و خواستارلشگرکشی او به اورشلیم و ساقط کردن حکمرانان وقت شدند.در کتاب زرسالاران در این باره‏بحث کرده‏ام و نشان داده‏ام که سقوط اورشلیم پیامد بحران اجتماعی عمیقی بود که قبل ازسومین لشگرکشی بخت النصر به منطقه سبب ظهور پیامبری به نام ارمیاء شد.در متون دینی وتاریخی موسوم به عهد عتیق،ارمیاء نبی،پیامبری محترم و بزرگ است.«کتاب ارمیاء نبی»ازبهترین و زیباترین و مهم‏ترین بخش‏های عهد عتیق است و خواندن آن را جدا توصیه می‏کنم.درآن زمان شاه و خانواده سلطنتی یهود به سنن یکتا پرستی موسوی وفادار نبودند و فسادی‏گسترده ایشان را فرا گرفته بود.مثلا،ارمیاء،که به قبیله بنیامین تعلق داشت،خطاب به‏حکمرانان یهود و سران قبیله یهودا می‏گوید:ای یهودا،در هر شهری یک خدا به پا کرده‏ای و به‏تعداد خیابان‏های اورشلیم محراب برای انجام کارهای شرم‏آور و حتی برای پرستش بت بعل.اوبه این دلیل یهودا را«قبیله شریر»می‏خواند.ارمیاء نبی به شدت هوادار بابل و بخت النصر بود ومخالف اتحاد سران یهود با فرعون مصر.جالب‏تر اینجاست که ارمیاء نبی،بخت النصر را به عنوان‏فرستاده خدا معرفی می‏کرد که مأموریت او منهدم کردن بت پرستی در مصر است و به صراحت‏مردم را به تابعیت از بخت النصر و دولت بابل دعوت می‏کرد.

به هر حال،در زمان محاصره اورشلیم ارمیاء مورد آزار اشراف و کاهنان یهودی قرار گرفت و درچاهی زندانی شد و نزدیک بود به قتل برسد.ولی با سقوط شهر بلافاصله بخت النصر یکی ازسرداران خود را برای نجات او فرستاد.بخت النصر ارمیاء را مورد احترام فراوان قرار داد و حتی‏خواست که او را با خود به بابل ببرد ولی ارمیاء نپذیرفت و ترجیح داد در میان مردم خود بماند.

خاندان سلطنتی یهود در بابل به زندگی خود ادامه دادند و پس از مرگ بخت النصر وضع آن‏هاحتی بهتر از گذشته شد.پس از مرگ بخت النصر سه پادشاه در بابل به قدرت رسیدند تا سرانجام‏نوبت به فردی از قبایل آرامی به نام نبونیدوس رسید که می‏خواست دینی بجز دین مردم بابل رابر آن‏ها تحمیل کند.در این زمان به علت اختلاف میان مادها و پارس‏ها نفوذ ایران در بابل به‏حداقل رسیده و به جای آن نفوذ مصر افزایش یافته بود.سرانجام نبونیدوس با مصر علیه ایران‏متحد شد ولی در بهار سال 539 پیش از میلاد ایرانیان به فرماندهی کورش هخامنشی به بابل‏لشگر کشیدند و بدون هیچ درگیری جدّی نبونیدوس را،که منفور مردم بابل بود،خلع کردند.کتیبه‏های بابلی از کورش به عنوان«ناجی بابل»یاد می‏کند زیرا نبونیدوس به دلیل ستمگری وغارت اموال مردم حتی مورد نفرت خدایان خویش قرار گرفته بود.

در اینجا باید اضافه کنم که مورخین یهودی تصویری بسیار تحریف شده از کورش ساخته‏اند‏‏‏و کوشیده‏اند تا میان اشراف یهود و کورش نوعی پیوند نزدیک ایجاد کنند.توجه کنیم که نه تنهادر کتیبه استوانه‏ای کورش به مناسبت فتح بابل،که در سال 1879 میلادی به وسیله هرمز رسام‏کشف شد و هم اکنون در موزه بریتانیا است،بلکه در تمامی سنگ نبشته‏های ایران آن عصر نامی‏از یهودیان نیست و در منابع یونانی هم هیچ اشاره‏ای به رابطه کورش با یهودیان نشده است.این‏نکته‏ای است که بن گوریون رئیس جمهور پیشین اسرائیل نیز در یکی از مقالاتش به آن توجه‏کرده است.

در واقع،در زمان فتح بابل،خاندان سلطنتی و اشراف یهودی اسیر و برده نبودند که کورش‏آن‏ها را نجات دهد.آن‏ها،چنان که گفتم،زندگی پر تجمل و راحتی داشتند و در دوران نبونیدوس‏می‏توانستند به اورشلیم بازگردند ولی این کار را نکردند.البته کورش هم اجازه داد که آن‏ها به‏بیت المقدس بازگردند ولی آن‏ها چنین نکردند.تنها یکی از شاهزادگان یهودی به نام زروبابل‏(زاده بابل)در رأس گروهی از اشراف و کاهنان برای بازسازی معبد سلیمان سفری بسیارپرتجمل به اورشلیم کرد ولی این گروه بعد از مدت کوتاهی به بابل بازگشتند.مدارک تاریخی ثابت‏می‏کند که خاندان سلطنتی یهود ترجیح دادند به جای بازگشت به سرزمین خود در شهرهای‏بزرگ و دربار ایران ساکن شوند و به همین دلیل در دوران هخامنشی در میان ایرانیان مستحیل‏شدند و نسل آن‏ها کاملا منقرض شد.ادعای سران بعدی یهودیان که خود را از نسل خاندان‏داوود و شاهان یهود می‏خوانند صحت ندارد و در کتاب زرسالاران نشان داده‏ام که این جعل دراواخر قرن دوّم و اوایل قرن سوم میلادی به وسیله یهودا ناسی صورت گرفت.

در دوران هخامنشیان به مدت دو قرن سرزمین سوریه و فلسطین جزء ایران است و اشراف‏یهودی در دربار ایران حضور دارند.گفتم که یهودیان تصویری تحریف شده از کورش کبیربه دست می‏دهند.بررسی دقیق در عهد عتیق نشان می‏دهد که مأموریت زروبابل برای بازسازی‏معبد سلیمان با مخالفت مردم شهر،که مخالف اعاده حاکمیت اشراف و کاهنان یهودی بودند،مواجه شد و به همین دلیل کورش دستور متوقف کردن آن را صادر کرد.بنابراین،کورش علاقه‏خاصی به اشراف و کاهنان یهودی نداشت و نظر مردم اورشلیم و ایالت یهود را بر خواست خانواده‏سلطنتی و اشراف یهودی ترجیح داد و به همین دلیل بازسازی معبد سلیمان را متوقف کرد.

بازسازی معبد تنها در سال دوّم سلطنت داریوش اوّل از سر گرفته شد.

اقتدار اشرافیت یهود در ایران نه از زمان کورش کبیر و داریوش اوّل بلکه از زمانی شروع شد که‏یک زن دسیسه‏گر یهودی به نام استر با راهنمایی پسر عمویش به نام مردخای از طریق مکر وحیله و طبق نقشه قبلی همخوابه خشایارشا شد،خود را در مقام ملکه ایران جای داد و کمی بعد‏‏‏به قتل عام فجیع هامان وزیر و بزرگان ایرانی دست زد که مخالف نفوذ یهودیان بودند.داستان این‏دسیسه عجیب و کشتار خونین در«کتاب استر»به یادگار مانده و اولین و بزرگ‏ترین اسطوره‏تاریخی در زمینه دسیسه‏گری سیاسی و اطلاعاتی و نفوذ است.در«کتاب استر»با قساومت وتوحش عجیبی از کشتار بزرگان ایران به دستور استر و مردخای یاد می‏شود.طبق مندرجات این‏کتاب،یهودیان 75 هزار نفر از بزرگان ایرانی را در گروه‏های بزرگ 500 و 300 نفره در سراسرایران به دار کشیدند و پس از هر کشتار به جشن و شادمانی پرداختند.از جمله این مقتولین ده‏پسر هامان وزیر است که در شهر شوش به دار آویخته شدند.آرامگاه استر و مردخای در ایران‏است و در طول قرون اخیر بارها به وسیله الیگارشی یهودی بازسازی و ترمیم شده است.بعد ازاین کودتای خونین اشراف یهودی در ایران قدرت فراوانی به دست می‏آورند و در دوران سلطنت‏اردشیر اوّل،پسر خشایارشا،کاهنی به نام عزرای کاتب را از سوی خود به عنوان حاکم دینی ایالت‏یهود منصوب می‏نمایند ولی خود در پایتخت و شهرهای بزرگ ایران باقی می‏مانند و به تدریج درمردم این سرزمین مستحیل می‏شوند.چرا؟چون به قول تلمود،چون شهر شوش را دیدند به‏خود گفتند اینجا از سرزمین اسرائیل بهتر است و هنگامی که به شوشتر رسیدند گفتند اینجا ازسرزمین اسرائیل دو چندان بهتر است!

در کتاب زرسالاران نشان داده‏ام که اسطوره استر بعدها سرمشق الیگارشی یهودی شد وبارها در تاریخ تکرار گردید.از همین طریق بود که زرسالاران یهودی نفوذی فوق العاده درعثمانی کسب کردند یعنی زنی به نام نور بانو سلطان را به همسری سلیم،پسر هرزه سلطان‏سلیمان خان،درآوردند و بعد از طریق دسیسه سایر شاهزادگان عثمانی را به قتل رسانیدند وسلیم دوّم را سلطان کردند.نوربانو سلطان یهودیه مادر سلطان مراد سوم است.این کانون‏مسئول جنگ‏های ایران و عثمانی از زمان سلیم دوّم است.در اروپای جدید یکی از معروف‏ترین‏ نمونه‏ها، وارد کردن زنی زیبا به نام اوژنی به خوابگاه ناپلئون سوم است که ملکه فرانسه شد وموقعیتی بی‏رقیب برای خانواده روچیلد کسب کرد.در حرمسرای آقا محمدخان قاجار وفتحعلی شاه قاجار هم زنی یهودیه به نام مریم خانم را می‏شناسیم که در کنار حاجی ابراهیم خان‏اعتمادالدوله(صدر اعظم یهودی تبار و نیای خاندان قوام شیرازی)نقش مهمی در دسیسه‏های‏سیاسی آن زمان ایفا نمود.(آقا محمدخان خواجه بود ولی حرمسرا داشت.)از این نمونه‏ها فراوان‏است.


نوشته شده توسط: زیتون


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
130647


:: بازدیدهای امروز ::
28


:: بازدیدهای دیروز ::
35



:: درباره من ::

زیتون
یک ایرانی هستم و به حرف های غربی ها اعتماد ندارم.

:: لینک به وبلاگ ::


:: پیوندهای روزانه::

شهر هزار چهره [445]
هولوکاست دروغ مقدس غرب [84]
تحریم کالاهای حامی اسرائیل [109]
میانبری برای شیطان پرستی [127]
صهیونیسم زیر سایه هالیوود [111]
از شراب تا شهادت [95]
یک دقیقه سکوت [60]
کریستین امانپور کیست ؟ [232]
دموکراسی آمریکایی [59]
سلطه صهیونیسم برسیاست‌های اینترنتی آمریکا [122]
هولوکاست ،معامله پنهانی [90]
[آرشیو(11)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

پروتکلها[5] . موقعیت یهود در ایران .


:: آرشیو ::

مصاحبه با دکتر شهبازی
پروتکلهای سران یهود
تسلط فرهنگی
تکاپوی صهیونی در ایران
ترویج فساد
بهائیت
سازمان ملل
مقابله با اسلام
سینما و تئاتر
هلوکاست
شخصیت ها
رسانه ها
سلطه بر آمریکا
وقایع
نفوذ در کشورها
اخبار
اختاپوس
رادیو و تلویزیون
طنز


:: دوستان من (لینک) ::

باشگاه مطالعاتی و تحقیقاتی صهیونیسم
مرکز عرضه محصولات فرهنگی ضد صهیونیستی
سایت علمی پژوهشی یهود
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
مسعود ده نمکی
محمد حسن قدیری ابیانه
شهید مهدی آنیلی
سینما و صهیونیسم
تلویزیون اینترنتی قدس
فیلم پژوه
آنتی 300
خبرگذاری قدس
اسرائیل
صهیونیسم دروغ بزرگ
غرب پژوه
باشگاه مطالعاتی و تحقیقاتی صهیونیس
شبکه ضد پاتر
یهود شناخت
اسرائیل و سازمان یهود
صهیونیزم و ادیان
یهود
مبارزه با صهیونیسم
انجمن مبارزان با یهود
دکتر شهبازی
بچه های اهل قلم
اندیشه درخشان
بررسی و نقد بهاییت
تاریخ فلسطین
رسانة نابرابر
مرکز بازنگری در تاریخ
چشم انداز یهود
ذهن‌های بدعت گذار
جبهة مقاومت اسلامی
رادیو اسلام
فراماسونری ویهود


:: لوگوی دوستان من ::














:: خبرنامه ::